آوای شیرین زبون من
این روزها دخترکم خیلی خوشگل حرف میزنه . اصطلاح ها رو یاد گرفته و خیلی با نمک ازشون استفاده
میکنه . حرف های بزرگتر از سنشم که دیگه نگووووووو
دیشب رفته بودیم بیرون آوا عقب نشسته بود و از پشت شیشه ماشین ها رو نگاه میکرد و اسم ماشین
ها رو میگفت (خیلی به ماشین علاقه داره ) یهو دیدیم مکث کرد وبعدش گفت یک ماشین سیاه و بزرگ
خارجی با تعجب عقب و نگاه کردم دیدم آره بچم پرادو دیده
بعدش رفتیم پمپ بنزین طبق معمول خانمی هم پیاده میشه تا به بابا بهروز کمک کنه . یهو پشت
سرمون یک ماشین ٢٠٦ میاد که جلوش تصادفیه آوا خطاب به اون آقا : چرا ماشینتون اینقدر داغونه؟
من : بابا بهروز : اون آقا : آوا جونی :
تازه گیها یاد گرفته وهمش ما رو قسم میده : مامان تو رو خدا - مامان تو رو قرآن ( نگووووو دخترم
گناه داره)
دخترکم این روزها همش از من یک نی نی میخواهد که توی خونه بهش شیربده و باهاش بازی کنه
حالا این یکی رو چیکار کنم دلم میسوزه واسه بچم
پی نوشت : آخه تازگیها چند تا از اقوام ما که نینی اولشون همسنای آواست برای بار دوم نینی دار شدن و اوا هم اونا رو دیده.......
حالا چند تا عکس جدید از آوا جونی تازه تازه از دوربین بیرون اومده