یک شمال پاییزی

سرانجام امسال توی پنجم مهر تونستیم بریم مسافرت و پاییز دریا هم تجربه کنیم . من و شما و

بابابهروز و دایی وحید.

صبح ساعت 7 از مشهد راه افتادیم و حول وحوش هفت ونیم شب رسیدیم . هوای مهر ماهی

شمال واقعا بی نظیر بود روزهایی بدون آفتاب با شب هایی کمی خنک.....

آوا جون عزیزم بعد از چند باری که دریا اومده بودی امسال به طرف دریا رفتی و آب بازی کردی

البته شن بازی رو بیشتر دوست داشتی.

آوا در آغوش دریا

آوا و دریا

با این اسبه فقط عکس گرفتی و حاضر نشدی باهاش اسب سواری کنی

پدرانه و دخترانه

اینجا هم مرکز خرید پرشیاست

یک کم از اینجا برات خرید کردم عکس خرید هات رو آخر پست برات میذارم

بعد از اینکه چهار روز شمال بودیم راه افتادیم سمت تهران آخه دایی وحید میخواست

بره استادیوم بازی استقلال رو ببینه.

ما هم صبح حرکت کردیم و از جاده هراز رفتیم سمت تهران . ساعت های چهار بود که رسیدیم و

بعد راه افتادیم سمت کرج تا شب رو خونه دوست پدر جون بخوابیم . اینقدر از تهران به کرج

 ترافیک بود که ساعت نه شب رسیدیم کرج.......

فردا صبحش ساعت نه حاضر شدیم که بریم تهران دایی وحید زودتر رفت که بلیت بخره برای بازی

منو شما و بابا بهروز هم با ماشین رفتیم ایستگاه مترو ماشین رو تو پارکینگ پارک کردیم و با 

مترو رفتیم تهران . آخه اون روز چهارشنبه بود وما ماشینمون پلاکش فرد بود.

اینم شما تو مترو بقول خودت قطار

ورزشگاه آزادی اصرار داشتی اینجا عکس بگیری

یک کم تو خیابون ولیعصر گشتیم

و بعدش رفتیم خیابون گاندی تا برات کمی خرید کنم

شب هم دوباره با مترو برگشتیم کرج تا شب خونه دوست پدر جون بخوابیم تا صبح به طرف 

مشهد راه بیفتیم. صبح از جاده چالوس به طرف شمال راه افتادیم . چقدر این جاده زیباست...... 

وای که چقدر دلم برای این جاده تنگ شده بود..............

اینم سد بزرگ کرج 

اینم بگم که عکس گرفتن ازت خیلی سخته اصلا به دوربین نگاه نمیکنی

وکلی حرص میخورم از دستت

شب ساعت دو ونیم بود که رسیدیم مشهد وای که هیج جایی شهر خود آدم نمیشه

مهر مهربان ممنون که امسال با همراهیت اجازه دادی تا چند روزی را درکنارت به خوشی

سپری کنیم.................

اینم عکس خرید هات که گفته بودم میذارم

مبارکت باشه گلم به سلامتی بپوشی ایشاله