حکایت خانه تکانی امسال با آوای زندگی
قصه این روزهای پایانی اسفند برای همه آشناست .... خانه تکانی......
البته شاید خیلی ها تا الان آن را تمام کرده اند ولی برای من همیشه از نیمه اسفند به بعد شروع میشود.
اینجوریش را بیشتر دوست دارم . اگه زودتر شروع کنم احساس میکنم تا عید همه چی دوباره کثیف میشود
اما خانه تکانی امسال جور دیگریست......... با دخترکی که امسال بزرگتر شده وبه اتفاقات پیرامونش بیشتر
دقت میکند. مدام سوال میکنه و دوست دارد در هر کاری سرک بکشد حتی خانه تکانی.........
روی سرامیک ها نشسته ام و دارم با وایتکس تمیزشان میکنم به آوا تاکید کرده ام که روی مبل آن سر
پذیرایی بشیند تا کار من تمام شود تا هم لیز نخورد و هم بویش آزارش ندهد. بعد از کلی سوال
و جواب میگوید: مامان من هم خیلی دوست دارم با وایتکس کار کنم و زمین بشورم . میشه وقتی من
بزرگ شدم همه کار هاتو من بکنم ...... ومن.......... ای جان مادر آخر تو نفس منی
واقعا که دختر داشتن نعمتی است . مهر و محبتش از همین کودکی اش شامل حالت میشود....
همان دخترکی که امروز یک ربع پای صندلی ای که من لوستر را تمیز میکردم ایستاد تا اگر
چیزی از دستم افتاد زود آن را به من بدهد.........
در جارو و تی کشیدن هم باید با من شریک باشد.....
کلی هم به من در جمع کردن کمد و کشو های لباس هایش از لباس های کوچک شده و........
کمک کرده است.
خسته نباشی جان مادر !
عسل مامان در حال بیرون آوردن لباس های شسته شده از لباسشویی و آوردنشون برای مامان
و تی کشیدن اتاقش.............عاشقتم کوچولوی مهربون