آوا عسلیآوا عسلی، تا این لحظه: 14 سال و 20 روز سن داره

آوای عاشقانه زندگی ام..............

عکس های متفرقه از یک سالگی

این آینه قشنگ رو عمو بهزادت برای تولدت زحمت کشیده بودند   آخه شما شکلات خوردی یا شکلات شما رو خورده؟؟     مروارید های خوشگلت رو ببین عزیزم   اینجا برای اولین بار رفتی آرایشگاه موهای قشنگتو مرتب کردی اصلا هم گریه نکردی ومثل خانوم ها نشستی آفرین دخترم شدی یک موش کوچولو وخوردنی ...
14 شهريور 1392

یک سالگی و این همه عشق

همیشه به قداست چشم های تو ایمان دارم ! چه کسی چشمان تو را رنگ کرده است؟چند وقت دیگر گیتی می تواند چون تویی خلق کند؟ آوا عزیزم امروز یک ساله شدی فرشته کوچک . یک ساله که خانه مان پر است از آوای شاد خنده هایت و من برای هر خنده تو  شکر می گویم خالقمان را . وقتی به من نگاه میکنی یک دنیای دیگر را در آن میبینم کاش من در آن دنیا متولد میشدم. دختر بهاری من  بهار پشت زمستون برای من چه قصه قشنگی داشت وحالا که آمدی میبینم که بهار من هر سال فقط تو رو کم داشت . خالقم یک دنیا سپاس که این فرشته کوچک را به من سپردی تا در زمین لذت عشقی آسمانی را بچشم . تو فرشته کوچکم پاذاش کدامین کار خوبم بوده ا...
14 شهريور 1392

یازده ماهگی و عید نوروز 1390

سلام نفس ماااااااااااااااااااامان  یازده ماهگیت رو مینویسم یازده ماه سراسر عشق و عاشقی !! از تو کوچک یازده ماهه که کم کم به راه می افتی و من سرشار از ذوق به پاهای تو دلبندم خیره میشوم به گام هایی که چقدر آرام و با دقت بر میداری . اولین مروارید زیبایت را هم در دهانت دیدم مبارک باشد دخترم       این لباسها رو مامان منیر برات بافته گلم     سال 1390 مبارک دختر عزیزم امسال عید نوروز  ما با وجود تو حال و هوای دیگه داشت . وای عزیم پارسال این موقع تو دل مامانی بودی و تو لحظه تحویل سال از خدا سلامتیی تو رو خواستم امسال هم برات همین آرزو رو دارم آرزوی...
14 شهريور 1392

ده ماهگی و اولین مسافرت هوایی دخملی

سفرنامه به کیش     سلام عششششششششششق مامان دختر گلم تو ده ماهگی برای اولین بار سوار هواپیما شدی و من میترسیدم که نکنه اذیت بشی وگوش درد بگیری ولی شما خوش مسافرت تر از این حرف ها بودی و هم رفتن وهم برگشتن تو هواپیما خواب بودی قربونت بشم ما ماه بهمن رو برای کیش انتخاب کردیم تا هوا خنک باشه وشما اذیت نشی . با خاله انسیه وعمو حامد و دایی وحید راهی این سفر شدیم. هتلمون هتل هلیا بود و با اینکه تو خونه سوپ رو بدون ادویه برات درست میکردم تو مسافرت مجبور شدم از سوپ های هتل بهت بدم که خوشبختانه سوپ های هتل واقعا با کیفیت و کم ادویه بود وخیالم رو راحت کرد آوا عسلی تو محوطه هتل (فضای باز قشنگی ...
13 شهريور 1392

(به تو از تو مینویسم 2)

دختر بی نظیرم هر روز عاشقترت میشوم و هر روز فکر میکنم امروز نهایت عشق است اما فردا می آید و من...... خدا را سپاس میگویم از این نعمت عظیم نعمت مادر بودنم !! شیر خواره من .... شیره جانم هزاران بار به کامت باد. لحظه ایست آن لحظه !! آن احظه ای که مرا با تمام وجود نازنینت طلب میکنی کاش زمان متوقف شود. خلوتی دو نفره من وچشمان ناز تو من ودستان کوچک تو و عشق و آرامش تو مادرانه هایم ارزانی ات مگر نمیدانند آرزوی من داشتن تو بود. مگر نمیدانند من در تو خلاصه شده ام ٠ مرا همین لحظات ناب بس بی نظیرم ! برای من با تو بودن در کنار بابای مهربانت ناب ترین لحظه زنگی ام است . تمام تلاشم را برای خوب ...
13 شهريور 1392

شش تا نه ماهگی آوا

سلاااااااااااام نفس مامان !  عزیزم خیلی ناناز وخوردنی شدی و به من خیلی وابسته . گلم یک کم از شیرین کاریهات بگم که یاد گرفتی دس دسی میکنی - میگم آوا بای بای کن بای بای میکنی - هم چی نی نای میکنی که دلم برات ضعف میشه و حسابی میچلونمت. بادستت ادای تلفن رو در میاری والو میکنی - برای مامان خودتو موش میکنی موش موشک من. ماشاله دیگه کامل چهار دست و پا میکنی و به  همه جا سرک میکشی ولی شکر خدا فضول وخرابکار نیستی و به وسایل خونه کار نداری گلم . چون کلا زود خودت چهار دست وپا میکردی اصلا سوار روروئکت نشدی . هنوز از دندون درآوردن هم خبری نیست! خواب شب وروزت هم خوشبختانه تنظیم شده ولی در کل شب ها دیر میخوابی . شیر خودم رو میخوریو من ع...
13 شهريور 1392

سه تا شش ماهگی آوا

سلام عشق مامان  چقدر این روزها تند تند میگذرند و من خوشحالم که نی نی نازم داره بزرگ وبزرگتر میشه گلم نمیدونم چرا چند وقته بد شیر میخوریو مامانو ناراحت میکنی . راستی گوشات رو هم سوراخ کردم خوشبختانه اصلا اذیت نشدی و الان شدی یک دخمل حسابی  . به توصیه دکترت از ٥ ماهگی غذای کمکیت رو با سرلاک شروع کردم چه خوب که خیلی بد غذا نیستی عسلک . واکسن ٤ ماهگی و ٦ ماهگی رو هم زدی و خوشبختانه زیاد اذیت نشدی  ناز گلکم دیگه تا یک سالگی خبری از واکسن نیست . عزیزم تو چهار ماهگی اولین سفرت رو تجربه کردی که به شمال رفتیم و شما خیلی دختر خوبی بودی ومامان وبابا رو اذیت نکردی البته با مامان منیر اینا رفتیم وتواین سفر برای اولین بار تونستی دستت...
13 شهريور 1392

یک تا سه ماهگی آوا

عزیز مامان گلکم داری کم کم  بزرگ میشی قربونت بشم که تقریبا نوزاد آرومی هستی و زیاد گریه نمیکنی خواب شبانه ات بهتر شده حدود دو شب میخوابی تا ده صبح البته هر دوساعت به دوساعت بیدار میشی و شیر میخوری قربونت بشم من . واکسن دو ماهگیت هم زدم الهی بمیرم برات یک شب درد داشتی و ناله میکردی ولی فرداش خوب شدی عزیزم . تازگی ها احساس میکنم که صورت منو میشناسی قربونت بشم .گل نازم ماشاله خیلی خوش خنده ای و همش برای ما میخندی . بابایی همش تند تند از مغازه زنگ میزنه و حالت رو میپرسه  اونم مثل من تند تند دلش برات تنگ میشه شیرینکم .   آوا عسلی ١٠ روزه     آوا عسلی ١٥ روزه   آوا عسلی ٢٠ روزه ...
12 شهريور 1392