آوا عسلیآوا عسلی، تا این لحظه: 14 سال و 5 روز سن داره

آوای عاشقانه زندگی ام..............

برای دختر نازم

دختر قشنگم......... صبحی که شروعش با توست..... خورشید دیگر اضافیست............ حس بودنت قشنگ ترین حس دنیاست........ تو که باشی....... هر روز را نه هر ثانیه را عشق است.......                                                                        ...
31 فروردين 1393

روز مادر مبارک

عزیز ترین خودم روزی هزاران بار خدا را به خاطر داشتنت شکر میکنم ممنون که لذت مادر  بودن را به من چشاندی..............!     مادر یعنی به تعداد همه روز های گذشته تو صبوری مادر یعنی به تعداد همه روز های آینده تو دلواپسی مادر یعنی به تعداد همه خواب های کودکانه تو بیداری مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دست هایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن........ روزت مبارک مامان گلم ...
31 فروردين 1393

نوروز 1393

تو بهاری ؟ نه!  بهاران از توست ..... از تو میگیرد وام هر بهار این همه زیبایی را.......... نه هوای تازه !نه لباس نو میخوام! هفت سین من تویی فقط تو رو میخوام.........! چهارمین بهار را سپری میکنی غنچه نازم میدانی که بهاری برای من میدانی که بهار یعنی تو.... مبارکت باشد بی نظیر من.........     دختر نازم آوا و بابا بهروز موقع تحویل سال     عزیز مامان با سفره هفت سین       بعد از تحویل سال هم حاضر شدیم و رفتیم خونه مامان منیر برای شام و تبریک عید     این عکس ها هم ماله روزی هست که رفتیم عید دیدنی خونه عمو بهزاد آوا جون اینم آوا با...
28 فروردين 1393

آخرین روز اسفند

الان آخرین ساعت های زمستونه و بهار داره کم کم آماده اومدن میشه ..... بهار پا به طبیعت میگذاره و تمام گل ها و درخت ها دوباره حالشون خوب میشه کاش حال دل ما هم خوب بشه!  ذکر یا مقلب القلوب و الابصار را زیر لب زمزمه میکنم و سفره هفت سین رو با کمک آوا ی قلبم میاندازم بیش از اندازه منتظر این لحظه بودم نمیدانم چرا شاید به خاطر اینکه از سال 92 خاطره خوبی ندارم....... کاش سال 93 جبرانی باشد برای تمام سختی های سال 92 کاش..........   نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال روزگار     من در این آخر سال : چه دعایی کنمت بهتر از این خنده ات از ته دل، گریه ات از سر شوق ؛ روزگارت ه...
29 اسفند 1392

آوا به چهارشنبه سوری میرود (چهارشنبه سوری 92)

عزیز دلم اول برات بگم که تا سال های قبل من به خاطر اینکه شما از صدای ترقه میترسیدی خیلی جایی نمیرفتم این روز رو ولی امسال شده بودی یکی از عاشق های ترقه و همش از صبح بسته ترقه بابا   و فندک دستت بود و منتظر شب بودی که بری آتیش بازی ......... اول قرار شد بریم باغ دایی ابولفضل بابایی  و بعد بریم باغ پدر جون اینم عمر مامان که آماده نشسته تا بابا جونش بیاد. خدا رو شکر اونشب هوا عالی بود.   این عکس ها ماله باغ دایی ابولفضل هست عسلی و بابا در حال ترقه زدن و مردم آزاری       یک آتیش کوچولو برات گذاشتم تا از روش بپری اونم چه پرشی     بعد از باغ دایی بابا ساعت ...
28 اسفند 1392

جشن نامزدی دایی وحید

سلام دختر نازم  گل مامان جشن نامزدی دایی جون روز ٢٥ اسفند توی تالار پارمیس برگزار شد . هر روز روز شماری میکردم  تا این روز برسه . واقعا عروسی موقع عید هم حال و هوای خاصی داره .... داری خونه تکونی میکنی باز باید بری خیابون واسه هماهنگ کردن کارای عروسی و.... خلاصه که روزای قبلش حسابی سرمون شلوغ بود . و بلاخره اون روز رسید از صبحش زودتر بیدارت کردم بهت صبحانه دادم و برای نهارت که توی آرایشگاه بخوری ماکارانی پختم ساعت ١٢ حاضر شدیم و با مامان منیر و خاله انسیه رفتیم آرایشگاه تا ساعت ٥ کارمون طول کشید البته شما ساعت ٤ بابا بهروز اومده بود دنبالت و رفته بودی خونه زود اومدم خونه وحاضرت کردم و رفتیم سمت تالار ساعت ٦ شروع می...
27 اسفند 1392