آوا عسلیآوا عسلی، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

آوای عاشقانه زندگی ام..............

حکایت خانه تکانی امسال با آوای زندگی

قصه این روزهای پایانی اسفند برای همه آشناست .... خانه تکانی...... البته شاید خیلی ها تا الان آن را تمام کرده اند ولی برای من همیشه از نیمه اسفند به بعد شروع میشود. اینجوریش را بیشتر دوست دارم . اگه زودتر شروع کنم احساس میکنم تا عید همه چی دوباره کثیف میشود اما خانه تکانی امسال جور دیگریست......... با دخترکی که امسال بزرگتر شده وبه اتفاقات پیرامونش بیشتر دقت میکند. مدام سوال میکنه و دوست دارد در هر کاری سرک بکشد حتی خانه تکانی......... روی سرامیک ها نشسته ام و دارم با وایتکس تمیزشان میکنم به آوا تاکید کرده ام که روی مبل آن سر پذیرایی بشیند تا کار من تمام شود تا هم لیز نخورد و هم بویش آزارش ندهد. بعد از کلی سوال و جواب میگوید: ما...
20 اسفند 1392

روز عشق (ولنتاین 1392) و تولد رها کوچولو

من به دو چیز عشق میورزم یکی تو ودیگری وجود تو به دو چیز اعتقاد دارم یکی خدا و دیگری تو من در این دنیا دو چیز می خواهم یکی تو و دیگری خوشبختی تو   دخترم دل غنچه من روز عشق مبارک یادت باشه که مامان و بابا عاشق همیشگی تو هستند عزیزترینم       و اما تولد رها جون دختر عمه ات که جشن تولد یک سالگیش بود و روز ٥ شنبه ٢٤ بهمن بود البته ٢٥ ام به دنیا اومده و جشنش شب تولدش بود. اینم دختر ناز من که داره میره تولد       توی جشن تولد خیلی خوشحال بودی و کلی رقصیدی و همش میگفتی چون رها کوچولویه و نمیتونه شمع شو فوت کنه من براش فوت میکنم...
25 بهمن 1392

بازم سوغاتی های بابا بهروز برای دختر گلش از کیش

این عکس ها رو برای یادگاری اینجا برات میذارم تا وقتی که بزرگ شدی ببینی چقدر از بابا باج میگرفتی   این یک چمدون کیتی که عاشقشی و همه جا تو خونه با خودت می کشونیش   این دو تا بلوز باربی و یک صندل شبیه همون قبلیه ولی این بار قرمزش     اینم یک عروسک با یک بسته مداد رنگی و یک جامدادی و وسیله های توش     اینم عسلم با سوغاتی هاش   ...
22 بهمن 1392

روزمرگی های این روز های ما

سلام دختر گل مامان عزیز مامان عشقم قلبم نفسم تویی قربونت بشم گل مامان این روزها که بهت نگاه میکنم باورم نمیشه که تو همون نی نی کوچولوی نازم بودی که حتی میترسیدم بغلت کنم. کی اینقدر قد کشیدی عزیزکم .... مگه چند سالته که حتی جزیی ترین مسایل رو درک میکنی و حرف های بزرگانه میزنی مامانی...... چه زود بزرگ شدی عشق کوچولوی من کلا بگم که ماشاله درکت خیلی بالاست و اصلا نمیشه سرت کلاه گذاشت بعضی وقتا من و بابا فکر میکنیم که موفق شدیم فکرت رو از چیزی که می خوای منحرف کنیم و همون سرت رو کلاه بذاریم ولی چند دقیقه بعد خودت میای و توضیح میدی که اشکال نداره یک روز دیگه این کار رو میکنیم  و ما میفهمیم که باز...
20 بهمن 1392

بهترین اتفاق زندگی منی عروسک

چه مغرور میشوم وقتی کنار منی !! شاید برای با تو بودن آفریده شده ام.... شاید تمام تمامیتم از آن تو باشد.... تو که تکه ای از وجودم بودی و حالا تمامش... چقدر با کلامت دلگرمم میکنی.... وچه زود بزرگ شدی!!! در این مسیر همراهت خواهم بود تا پای جان خود را فراموش میکنم تا تو را دریابم... ای دریای بی کران زندگی دوست دارم...... وقتی چشمانت تسلیم خواب میشود کنارت می نشینم و غرق عطر تنت میشوم گونه های گرمت را میبوسم....... وباز زیر لب میگویم دوستت دارم.........       ...
19 بهمن 1392

خداحافظ مامان بزرگ

دختر گلم ببخش که دوباره مجبور شدم از یک اتفاق تلخ توی وبلاگت بنویسم دوست ندارم ولی به هر  حال بد و خوب توی زندگی ما در کنار همه وکاریش نمیشه کرد . فوت مامان بزرگ مهربونم بعد از یک دوره بیماری سخت اون هم فقط بعد از شش ماه از فوت بابا بزرگم اونقدر برام شک آور بود که هنوزم نمیتونم باور کنم که بین ما نیست. درست دو روز بعد اومدن ما از مکه این اتفاق تلخ افتاد . وقتی که بعد از اومدن از سفر به دیدنش رفتم دیگه حتی نمیتونست چشمای آسمونیش رو باز کنه..... تموم خاطراتم با مامان بزرگ از جلو چشمام رد میشه اون روزهایی که کوچیک بودم و هر وقت که مامان و بابا مسافرت زیارتی میرفتند میومد خونمون و مواظب من و خواهر و برادرم بود . این کار ر...
3 بهمن 1392

مسافر قبله ( حج عمره 1392)

از روزی که قرار شد ١٧ ام دی ماه عازم این سفر نورانی بشیم دل تو دلم نبود این سفری بود که نزدیک به ٥ سال منتظرش بودیم. اون موقع هنوز آوای زندگی مان را نداشتیم و حالا میخواستیم سه نفری آن را تجربه کنیم ..... از معنویت این سفر هر چه بگویم کم گفته ام من یک بار قبل تر ٧ سال پیش در سن ١٨ سالگی آن را تجربه کرده بودم آن موقع مجرد بودم ولی این دفعه که طعم سفر را چشیده بودم مشتاق تر بودم ..... شیرین بود شیرین و شیرین ...... راه رفتن در سرزمینی که قرن ها پیش پیامبر در آن می زیسته بسیار دلنشین است. کعبه که جای خودش را دارد ، چنان جذبه و کششی دارد که دوست داری تمام ٥ روزی را که در مکه هستی را در کنارش سر کنی. لحظه به لحظه این سفر را دوست داشتم و حال...
29 دی 1392

دختر که داشته باشی ........... از همیشه خوشبخت تری...

دختر که داشته باشی؛ با خودت تصور میکنی پیچ و تاب شونه رو تو موهای خرماییش وقتی یک کم بلندتر بشه وکیف عالم رو می بری از تصور خرگوشی بستنش... دختر که داشته باشی خیال میکشودنت به بعدازظهر یک روز گرم تابستونی که گوشواره های میوه ای از گیلاس های به هم چسبیده و به گوش انداخته همون هایی که هر کس آویز گوشش میکنه از شادی لبریز میشه..... و خنده از ته دل امونش رو میبره..... دختر که داشته باشی انتظار روزی رو میکشید که با هم بشینید تو حیاط خونه مادر بزرگ و گل های یاس سفید و زرد به رشته در اومده با ارزش...
15 دی 1392

HAPPY NEW YEAR 2014

    دختر نازم آوا جون سال نو میلادی رو به تو عزیزم و تمام هموطنان مسیحی تبریک میگم   آوا عسلی تا این لحظه 3سال و8 ماه و 9 روز و 14ساعت و 38 دقیقه و 52ثانیه سن دارد :         امیدوارم بابا نوئل به جای کادو زیبا تقدیر زیبا رو برای تو کادو بیاره تقدیر خوب رو الان نمیتونی حس کنی ولی در آینده میفهمی بهترین آرزو رو برات داشتم....   MERRY CHRITSMAS 2014     ...
11 دی 1392